رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات رایان

ازمایش

عزیز دلم امروز(92مهر21)سه نفری رفتیم ازمایشگاه رازی ازمایش کم خونی دادی قربونت برم ..بابایی دستاتو گرفت خانومه پرستارم از دست کوچولوت خون گرفت وقتی داشت رگتو پیدا میکرد با دقت داشتی نگاش میکردی وقتی امپولو زد گریه کردی ولی زود اروم شدی قربونت برم بعد با حالت دعوا به سمت پرستاره نگاه کردی گفتی ehhhhhhhh الان که اینا رو مینیویسم تو بغلم راحت خوابیدی قربونت برم  ...
21 مهر 1392

بدون عنوان

عزیز دلم دیروز (19مهر92)بابا صبح کار بود از اداره که اومد رفتیم بیرون ی دوری زدیم بعد بردیمت اتاق بازی اونجا بچه ها رو که دیدی خیلی ذوق کردی تمام حواست پیش بچه ها بود بعد سوار ماشین شارژیت کردیم شبیه راننده های ماهر فرمونشو گرفته بودی مثل مامانت راننده ای     پسر گلم اولین بار که بردیمت اتاق بازی خیلی کوچیک بودی ی روز مونده بود 6ماهت بشه(1مرداد92ِ)  ...
21 مهر 1392

دندون

عزیز دلم 5ماه 4روزت بود اولین مرواریدت درومد (پایین سمت چپ)(6خرداد 92)دیگه منم غذا دادن شروع کردم وقتی قاشق میبینی کلی خوشحال میشی وقتی می خوام دوباره پرش کنم بدم گریه میکنی زودتر میخوای قربون شکمت برم  دومین مروارید( 22خرداد92)(پایین سمت راست) سومین مرواریدت (31تیر92)(بالاسمت چپ) چهارمین مرواریدت(1مرداد92)(بالا سمت راست) پنجمین مرواریدت(6مهر92)(بالا بغل دندون نیشت سمت چپ)(البته فقط سفیدی زده هنوز بیرون نزده)الانم که دارم تاپ میکنم همش دست میزنی به کیبرد نمیزاری تایپ کنم عکس رو بعد میزارم عزیز دلم  
7 مهر 1392

بدون عنوان

این عکس اولین عکست عزیز دلم     اینجا 5 فروردین اومدین لب ساحل که من از ماشین پیاده نشدم به خاطر اینکه سرما نخوری   اینجام لباس عروسکو بهت پوشوندم هههه شبیه کدخداها شدی   اووووووووو این عکسام عکسای اتلیته که بدون برنامیریزی رفتیم منو خاله سینا بردیمت پارک رو به روی پارک اتلیه بود زنگ زدم دایی مسعودم اومد بردیمت عکس گرفتی   ...
5 مهر 1392

بدون عنوان

سلام پسر گلم چند روز این وبلاگ واست درست کردم ولی وقت نکردم مطلبی بزارم آخه بیشتر وقتا تالشیم..ولی هر وقت میایم خاطراتتو اینجا برات میزارم 
5 مهر 1392

بدون عنوان

پسر خوشگلم یکشنبه بیست و دوم برای اولین بار بردیمت دانشگاه ..رفته بودیم مدرکمو بگیرم  هر کی میدیدت میگفت واییییییی چه قد نازههههههه عکساتم بعد میزارم اخه عکسا تو دوربین راستی دو سه روز هست که با بابا صبحا میری نون میخری قربونت برمممم 
5 مهر 1392